-آخرين مراسم عبادي حج پيامبر اسلام را به طور مشروح بيان كنيد؟(0)
-آيا آدم ( ع ) و حوا را خداوند باهم آفريد ازدواج آنها چگونه بود؟(0)
-دين حضرت آدم ( ع ) و حوا ( ع ) چه بود؟(0)
-اينكه گفته مي شود ايمه قبل از حضرت آدم خلق شده اند درست است ؟(0)
-چرا از فرزندان حضرت آدم ( ع ) تنها از هابيل و قابيل در قرآن كريم نام برده شده است ؟(0)
-آيا اگر آدم و حوا از آن شجره ممنوعه نمي خوردند، همواره در بهشت مي ماندند؟
(0)
-چرا در قرآن كريم، خداوند به حضرت آدم و حوا مي گويد به درخت ممنوعه نزديك نشوند؟ آيا تعبير نزديك نشدن حكمتي دارد؟
(0)
-در برخي از احاديث آمده است كه حوا، حضرت آدم((عليه السلام)) را وسوسه كرد تا آدم و حوا به درخت ممنوعه نزديك شدند; در حالي كه در آيات قران آمده كه شيطان آن دو را وسوسه كرد; آيا اين دو مطلب با يكديگر منافات دارد؟
(0)
-درختي كه شيطان آدم را به خوردن آن واداشت، چه درختي بود؟
(0)
-چرا آدم و حوا از خوردن ميوه درخت مخصوص نهي شدند به عبارت ديگر علّت ممانعت چه بود؟
(0)
-آخرين مراسم عبادي حج پيامبر اسلام را به طور مشروح بيان كنيد؟(0)
-آيا آدم ( ع ) و حوا را خداوند باهم آفريد ازدواج آنها چگونه بود؟(0)
-دين حضرت آدم ( ع ) و حوا ( ع ) چه بود؟(0)
-اينكه گفته مي شود ايمه قبل از حضرت آدم خلق شده اند درست است ؟(0)
-چرا از فرزندان حضرت آدم ( ع ) تنها از هابيل و قابيل در قرآن كريم نام برده شده است ؟(0)
-آيا اگر آدم و حوا از آن شجره ممنوعه نمي خوردند، همواره در بهشت مي ماندند؟
(0)
-چرا در قرآن كريم، خداوند به حضرت آدم و حوا مي گويد به درخت ممنوعه نزديك نشوند؟ آيا تعبير نزديك نشدن حكمتي دارد؟
(0)
-در برخي از احاديث آمده است كه حوا، حضرت آدم((عليه السلام)) را وسوسه كرد تا آدم و حوا به درخت ممنوعه نزديك شدند; در حالي كه در آيات قران آمده كه شيطان آن دو را وسوسه كرد; آيا اين دو مطلب با يكديگر منافات دارد؟
(0)
-درختي كه شيطان آدم را به خوردن آن واداشت، چه درختي بود؟
(0)
-چرا آدم و حوا از خوردن ميوه درخت مخصوص نهي شدند به عبارت ديگر علّت ممانعت چه بود؟
(0)

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.

  کد مطلب:42032 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:25

مسيلمه كذاب كه بود و چه ادعائي داشت؟
وي از كساني است كه در سال دهم هجرت حضور رسول خدا شرفياب گرديد و ايمان آورد پس از بازگشت به «يمامه» خودخواهي و جاهطلبي وي، سبب شد كه ادعاي نبوت كند و گروهي را دور خود گرد آورد افرادي كه دور او بودند از ماهيت دعوت دروغين وي كاملا آگاه بودند ولي ميگفتند كه «كذاب ربيعه خير من صادق مضر» [تو اي مسيلمه دروغگو هستي اما براي ما دروغگوي قبيله خويش بهتر از راستگوي قبيله مضر است] (اعجاز قرآن/195) انگيزه او براي ادعاي نبوت جز خودخواهي چيزي نبوده و نامه مختصري كه به پيامبر گرامي (ص) نوشته است روشنگر نيات او است وي پسي از مراجعت به يمامه نامهاي به شرح زير به رسول خدا نوشت: «فاني قد شوركت في الأرض معك و ان لنا نصف الأرض و لقريش نصفها» (سيره ابن هشام/2/65 و تاريخ طبري/3/حوادث سال دهم) [من در استيلا بر روي زمين با تو شريك گشتهام نيمي از زمين از آن تو و نيمي ديگر از آن من است]. دقت در مضامين اين نامه، روح خودخواهي و جاهطلبي نويسنده نامه را كاملا روشن ميسازد. سخنان كوتاهي كه از اين مرد در لحظات حساس نقل شده است حاكي از بلاغت و توانايي او بر اداي معاني با كوتاهترين الفاظ و جملهها است اينك دو نمونه از سخنان او
سجاح تميمي از زناني است كه همزمان با مسيلمه ادعاي نبوت يا خلافت نمود وقتي مسيلمه از وضع اين زن و كارداني و قدرت قبيله او آگاه گرديد با او تماس گرفت و به او پيشنهاد ازدواج كرد و او را از ادعاي مقام و منصب منصرف ساخت و براي جلب او چنين گفت: «هل أتزوجك آكل بقومي و قومك العرب؟» (اعجاز القران رافعي/201) [حاضريد با هم پيمان ازدواج ببنديم كه در پرتو قدرتهاي قبيلههاي خويش عرب را تحت تسلط خود در آوريم؟] پس از درگذشت پيامبر اسلام كه جنگ با مرتدان نخستين برنامه حكومت مركزي بود، خالد بن وليد مأموريت يافت كه مرتدان يمامه را سركوب سازد ازاين جهت سربازان اسلام، اردوگاه مسيلمه را محاصره كردند و روز به روز دايره محاصره تنگتر ميگرديد و برخي از فريب خوردگان به مسيلمه ميگفتند كه نويدهاي كمك تو چه شد و كمكهاي الهي كي ميرسد؟! لحظهاي كه شكست و دستگيري مسيلمه و ياران وي بر آنها مسلم گرديد مسيلمه رو به فريب خوردگان كرد و گفت: «أما الدين فلا! قاتلوا عن أحسابكم» [دين و آييني در كار نيست و تمام وعده و نويدهاي من بي اساس ميباشد ولي بر شما است كه از حسب و كرامت خود دفاع نماييد]. اين دو جمله كوتاه كه تاريخ از وي ضبط كرده است معرفت بلاغت و توانايي او در پرورش معاني در قالبهاي كوتاه است. با دقت در اين دو نمونه ميتوان حدس زد كه آيات و جملههايي را كه در تاريخ به وي نسبت داده شده و اينكه او جملهها و آياتي را به اسلوب قرآن به عنوان مقابله با آن ساخته است كاملا دور از حقيقت ميباشد زيرا اين جملهها به قدري پوچ و بي معني هستند كه نميتوان آنها را به گويندگان سخنان پيشين نسبت داد. اينك برخي از اين نمونهها: 1- «المبذارات زرعا، و الحاصدات حصدا، و الذاريات قمحا، و الطاحنات طحنا، و العاجنات عجنا، و الخابزات خبزا، و الثاردات ثردا و اللاقمات لقما، اهاله و سمنا لقد فضلتم علي أهل الوبر و ما سبقكم أهل المدر، ريفكم فامنعوه، و المعتر، فاووه و الباغي فناوئوه». (اعجاز القرآن رافعي/198) [سوگند به تخم افشانان، به درو كنندگان، به پاك كنندگان گندم، به آسيا كنندگان، به خمير كنندگان، به تريد كنندگان، به لقمه گيران، براي چاقي و فريهي … شما بر اهل «وبر» (بيابان نشينان) برتري داريد، اهل بيابان بر شما پيشي نجستهاند، ديگران را از مراتع و مزارع خود باز داريد و بينوايان را جاي دهيد و با متجاوز نبرد كنيد].
اين جملههاي بي مغز و پوچ مبتذل كه شبيه گفتار بذله گويان بي هدف است و گوينده آنها خواسته است كه يك نوع تقليد خنك از اسلوب متين و استوار قرآن بنمايد فاقد بلاغت و گيرايي تعبير و شيوايي بيان و عظمت و بلندي معاني است اين جملهها نه تنها به پايه يك صدم بلاغت قرآن نميرسد بلكه به مراتب از كلام عادي كه در قلوب مردم جاي ميگيرد پائينتر است. قرائني گواهي ميدهد كه اين جملههاي خنك و بي مغز ساخته مغز يك عرب بياباني كه در آغوش طبيعت و در ريگزار حجاز تربيت يافته است، نيست زيرا:
اولا: شيوه انشاي و بيان مقدمات درست شدن يك لقمه، حاكي است از اينكه جملهها عصاره فكر يك نويسنده حرفهاي است كه مقدمات آن را در پرتو فكر به رشته بيان درآورده است نه تراوش فكر يك گوينده بياباني كه بدون سابقه و تفكر قبلي سخن ميگويد.
ثانيا: اين اطناب ملال آور. دور از ذوق عربي است كه مقاصد خود را با كوتاهترين عبارت بيان ميكند و اين نوع اطناب در فن نويسندگي در دورههاي بعد پديد آمد و هرگز با ذوق عربهاي باديه نشين سازگار نيست.
ثالثا: نمونههايي كه از سخنان مسيلمه قبلا نقل كرديم گواهي ميدهد كه اين جملههاي پوچ و بي معني از آن گوينده نيست زيرا آن زيبايي و استحكام و ايجاز گويي در اين جملهها وجود ندارد و اين تفاوت روشن ميان اين دو نوع سخن، شك و ترديد ما را ميانگيزد كه نكند اين جمله را گروهي به هر عنواني بوده جعل كرده و به او نسبت دادهاند. به راستي نميتوان گفت كه گوينده جمله «أما الدين فلا! قاتلوا عن أحسابكم» با گوينده «و الثاردات ثردا، و اللاقمات لقما» يكي است هرگز آن ايجاز مطلوب و قدرت بيان و شيوايي تعبير، در اين جملهها وجود ندارد.
2- از سخنان منسوب به مسيلمه جملههاي زير است «و الشاه و ألوانها و اعجبها السود و البانها، و الشاه السوداء و اللبن الأبيض انه لعجب مخض و قد حرم المذق فما لكم لا تمجعون». (اعجاز القرآن رفيعي/198) [سوگند به گوسفندان و رنگهاي آنها و زيباترين آنها سياه رنگ و دنبه آنها است، سوگند به گوسفندان سياه و شير آنها كه مورد خوش آيند است، سوگند به گوسفندان سياه و شير سفيد آنها كه مورد شگفت است آميختن شير با آب حرام است چرا شير با خرما مخلوط نميكنيد] اين جمله بي مغز كه به صورت يك اطناب و تكرار ملال آور آمده است واجد هيچگونه هدفي نيست. معلوم نيست كه چرا اين متنبي دو بار به گوسفند و شير آنها سوگند ياد كرده است مگر شير سياه هم داريم كه اين مدعي نبوت به شير سفيد، سوگند ميخورد.
در هر حال نتيجه از اين قسمها و سوگندها چيست؟ هرگز نميتوان گفت كه اين جملهها تراوش افكار يك عربي است كه در آغوش طبيعت بزرگ شده است كه جز در مواقع ضرورت لب به سخن نگشوده و از اطناب ملال آور كاملا پرهيز ميكرد. 3- از سخنان منسوب به او همين عبارت است: «الفيل و ما أدراك ما الفيل له ذنب و بيل و خرطوم طويل» (اعجاز القرآن رافعي/198) گوينده خواسته با سوره «الحاقه» و يا «القارعه» معارضه كند ديگر غفلت از آن كرده كه اگر قرآن جمله «القارعه و ما أدراك ما القارعه» قارعه/1 را به كار برده است بلافاصله پس از اين جمله به يك سلسله حوادث طبيعي عظيمي كه در روز قيامت رخ ميدهد و نوع بشر آگاهي از آن ندارد اشاره نموده است چنانكه فرموده: «يَومَ يَكُونُ الناسُ كَالفَراشِ المَبثُوتِ* وَ تَكُونُ الجِبالُ كَالعِهنِ المَنفُوشِ» [روزي كه مردم در آن بسان شب پره، پراكنده در ميآيند و كوهها مانند پنبه زده شده جلوه ميكند] و اين جمله انچنان هول و رعب قيامت را تشريح ميكند كه موي بر بدن انسان راست ميشود و اگر قرآن از اين اوضاع وحشت زا خبر نميداد كسي از ان آگاه نميشد. گوينده جملههاي «الفيل و ما أدراك ما الفيل» جز توضيح واضحات و اينكه آنچه در جوي ميرود آب است مطلبي را بيان نكرده است. هرگز لازم نبود براي مطلبي كه هر بيننده فيل به دم و خرطوم آن متوجه ميگردد اين همه مقدمه چيني كند اي كاش به جاي اشاره به دم و خرطوم، به هوش سرشار و اطاعت بي چون و چراي او از صاحبش، اشاره مينمود كه اعجاب هر فردي را ميانگيزد.
3- از سخنان منسوب به مسيلمه جملههاي زير است: «الم تر إلي ربك كيف فعل بالحبلي، اخرج منها نسمه تسعي، بين شراسيف وحشي». [نميبيني خدايت با زن آبستن چه كرد، انساني از ميان دنده و شكم او بيرون آورد كه حركت ميكند] هرگز نميتوان گفت گوينده اين جملهها يك عرب باديه نشين بوده زيرا در لغت عرب لفظ «ألم تر» در انتقام بكار ميرود نه در بيان لطف و مهر. قرآن مجيد موقع تشريح نزول عذاب بر سپاه پيل ميفرمايد: «أَلَم تَرَ كَيفَ فَعَلَ رَبُكَ بِأَصحابِ الفِيلِ»: [نديدي كه خداي تو با پيل سواران چه كرد]؟ در كتابهاي تاريخ جملههاي ديگري نيز به مسيلمه نسبت داده شده است كه همگي در نزد بليغان از درجه اعتبار ساقط و جز يك مشت الفاظ بي مغز و تقليد خنك از اسلوب قرآن چيزي نيست. در پايان از بيان اين نكته ناگزيريم و آن اينكه اين جملهها و مانند آنها كه فاقد معاني عالي و نيكو است، در اسلوب قرآن ريخته شدهاند ولي اسلوب قران طوري است كه هرگاه كسي بخواهد از آن تقليد كند باعث ابتذال ميگردد؛ در عين حال همين اسلوب در قرآن مايه اعجاز است كه نويسندگان از مقابله با آن عاجز و ناتوانند اين خود يكي از اسرار قرآن آسماني است كه كمتر كسي به اين نكته پي برده است و از اين جا ضعف و ناتواني بشر در پيشگاه خدا كاملا روشن ميگردد كه چگونه چيزي در كلامي مايه اعجاز و در كلام ديگر مايه سقوط و ابتذال است.

: آية الله جعفر سبحاني
رسالت جهاني پيامبران و برهان رسالت

مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.